roman_kade

اینجا پراز رمانای باحال باهر سبک و سلیقه ای وجود داره :)

#پارت_8
13:14 1404/8/8 | heli

🔍 فصل هشتم: شماره‌ی اول

رادمنش و آوا، با نوار کاست مهران و پیام‌های تهدیدآمیز، تصمیم گرفتن برگردن به نقطه‌ی شروع: قتل شماره ۱. قربانی اول، «مسعود فلاحی»، کارمند بازنشسته‌ی شهرداری، در دی‌ماه ۱۳۷۸ در پارک ملت کشته شده بود. هیچ شاهدی، هیچ مدرکی، فقط یک یادداشت: «شماره ۱، سکوت کرد.»

وقتی به محل قتل رسیدن، پارک خلوت بود. برگ‌های زرد زیر پاهاشون خش‌خش می‌کرد. رادمنش گفت: «اون شب، من تازه وارد واحد جنایی شده بودم. پرونده‌ی مسعود اولین پرونده‌ای بود که دیدم. ولی فقط به‌عنوان ناظر.»

آوا گفت: «یادت میاد کسی مشکوک بوده؟ یا چیزی غیرعادی؟» رادمنش مکث کرد. «یه زن بود. با مانتوی سرمه‌ای. کنار صحنه ایستاده بود، ولی هیچ‌کس ازش بازجویی نکرد. انگار ناپدید شد.»

آوا گفت: «شاید اون زن، همون کسیه که حالا برگشته. یا شاید، اون هم یه قربانیه.»

در همون لحظه، صدای خش‌خش از پشت درخت‌ها شنیده شد. رادمنش اسلحه‌اش رو آماده کرد. «بیا بیرون. پلیسی‌م.»

زنی با چهره‌ای آشنا، موهای خاکستری و چشمانی خسته، از سایه‌ها بیرون اومد. «منو یادت میاد؟» رادمنش گفت: «تو... همون زنی هستی که اون شب اونجا بودی. کی هستی؟»

زن گفت: «اسمم ناهید فلاحیه. خواهر مسعود. اون شب، من دیدم کی کشتش. ولی هیچ‌کس حرفم رو باور نکرد. گفتن شوکه شدم، خیالاتی شدم.»

آوا گفت: «کی بود؟» ناهید گفت: «یه مرد با یونیفرم پلیس. ولی هیچ‌وقت چهره‌شو ندیدم. فقط صدای خنده‌ش رو شنیدم. گفت: "شماره ۱، تموم شد."»

رادمنش گفت: «یعنی قاتل از همون اول، توی سیستم بوده؟» ناهید گفت: «من بعدش تهدید شدم. یه شب، یه پاکت اومد زیر در. داخلش فقط یه جمله بود: "اگه حرف بزنی، شماره‌ی بعدی خودتی."»

آوا گفت: «و حالا برگشتی، چون می‌خوای حرف بزنی.» ناهید گفت: «چون دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم. و چون قاتل هنوز داره می‌کشه.»

در همون لحظه، موبایل رادمنش لرزید. پیام ناشناس: «شماره ۱۴، حرف زد. حالا نوبت سکوت توئه.»

رادمنش گفت: «قاتل فهمیده که داریم بهش نزدیک می‌شیم. و حالا، داره تهدید می‌کنه.»

آوا گفت: «ولی ما دیگه عقب نمی‌کشیم. چون حالا می‌دونیم: شماره‌ها فقط قربانی نیستن—شاهدن، خاطره‌ان، و شاید... گناه‌کار.»

اگه میخواید بعدازظهر 6 پارت دیگه هم قرار بگیره لایک و کامنت فراموش نشه:)))))))))))))))

درباره

اینجا؟

جایی برای کسایی که عاشق رمانن=)

اگه میخوای رمان هایی بخونی که ترسو تو تنت جاری کنه اینجا مخصوص توعه:))))

اگه میخوای یه رمان عاشقانه بخونی اینجا رو نباید گم کنی=))))))

اگه دنبال رمانی هستی که مغزتو به چالش بکشه چرا همراهیمون نمیکنی؟=)

منتظرتم رفیق(;

 

قدرت گرفته از بلاگیکس ©